وقتی کفگیر تکفیریها، به ته دیگ میخورد!
| ارسال در «دلنوشت» در ساعت ۰۴:۵۱ روز يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۲ |
وقتی بعد از مدتی چند، دوباره خبر تخریب حرمی و هتک حریمی را می شنویم، شاید این ابهام قدری رفع شده باشد و این مسئله دیگر روشن شده باشد بر همگان؛ اینکه چرا قبر تو بی نشان است و حرمی از برایت نیست. شاید حالا رسیده باشیم به پاسخ این پرسش که چرا نمی توان برای دلی که از دلتنگی در این سالیان دراز، همچون ابر سیاهی به رنگ بغض در آمده، بارانی بی ملاحظه را در آسمان مدینه متصور بود؟ چرا نمی توان از سروری بهترین زنان عالم در روی زمین سراغی گرفت؟ چرا نمی شود متمسک به شبکه های ضریحی شد که عطر یاس داشته باشند؟ چرا نمی شود دعایی تحت قبة القلوب حرم تو داشت. حالا که نوادگان ابلیس، این قدر مصرّانه دروازه های آتش را به روی خود گشوده اند. حالا که جماعت سلفی فلسفه وجود ننگینشان را اینگونه جار می زدند. حالا که دین در ظرف دنیا طلبی متحجرانه این ها حد و مرز مشخصی ندارد؛ حالا باید جای شِکوه، سنگ ریزه ها و قلوه سنگ های بقیع را از شوق بوسید. باید شکر خدا را بجای آورد که خاک نمناک بقیع، تو را همچون گوهر نایابی در دل خویش پنهان کرده و از دید نا اهلان دور نگاه داشته است.
اعتراف می کنم که به یاد ندارم تا به امروز، این همه راضی بوده باشم از مخفی ماندن مزارت. از اختفای تو و از غیبت کبرایت. بد روزگاری ست مادر. روزگاری که مردمانی از خدا بی خبر، نه قدر جواهر می دانند و نه حرمت گوهر سرشان می شود. چقدر خوب شد که قبر تو از نظر ها پنهان است، در سالی که هم پیالگان دجال اینگونه سوار بر اسب دریدگی می تازند و بر گریبان حیا دست می یازند. چه خوب است که جایت بین ما خالی ست. ای کاش علی، قبر «جعفر» و «عُدی» را هم همچون قبر تو، از دید مردم مخفی نگه می داشت، تا دیدگان مرطوب ما این روزهای غمبار را به خود نمی دید. کاش «حُجر ابن عُدی» ها و «جعفر ابن ابی طالب» ها نیز در زمره بی نشان های تاریخ اسلام بودند، تا امروز حرمشان نیز همچون حریمشان اینقدر وقیحانه و از روی دنائت و دشمنی هتک نمی شد.
حال که سنگ قبر صحابه رسول خدا را نبش کرده اند، کجایند آنها که سنگ محبت صحابه را به سینه می زدند؟ کجایند آنها که سینه سوخته عشق صحابی نبی خدا بودند؟ چرا از مفتی های الاحقر دانشگاه الازهر، خبری به این سوی درز نمی کند. مفتی های خرف وهابی که مدام حرف مفت می زنند و فتاوی شاذ صادر می کنند، چرا سکوت اختیار کرده اند؟ علمای وهابی و سران سعودی کجایند تا حکم کنند و برایمان بگویند که حرمت یاران رسول خدا باید حفظ شود؟ همان هایی که در باب مظلومیت صحابه ندای جانسوز غریبی سر می دادند؟ کجایند این ها؟ نکند سلفی ها دستور تخریب را از همین ها گرفته اند، که اینگونه ساکت و بی صدا به گوشه ای خزیده اند؟!
چه می گویم من؟ مگر همین ها نبودند که به فتوای مفتی هایشان، بقیع را ویران و حریم اهلبیت را شکستند و حرم ائمه را با خاک یکسان کردند. آری راست می گویی، شکایت هتک حرمت «جعفر» و «عُدی» را پیش کسانی باید برد که دامانشان از لکه ننگین این هتک حرمت ها پاک باشد؛ نه آنهایی که دشداشه های سپیدشان، غبار تخریب بقیع را با خود به همراه دارد و از این لکه ننگین، مشکین است. شکایت جعفر را باید پیش علی گفت و شکایت عدی را پیش نبی. تهدید خبر تهدید تخریب زینبیه را اما تنها به گوش حسین باید رساند و تهدید حرم رقیه را به گوش عباس. آن زمانی که سیلی نثار یتیم حسین می کردند گذشت. کافی ست دست از پا خطا کنند اینها. سرنوشت این ها را باید سپرد به دستان پور علی. بگذار تا یل کربلا تار و مار کند دودمان این ها را. بگذار برای همیشه پایان دهد به این حیات خفت بار و از ریشه قطع کند این شجره ملعونه را.
کسانی که با بمب های شیمیایی زنان و کودکان بی پناه سوری را هدف قرار می دهند؛ جهنمی هایی که اسلحه و تیربار وبال گردنشان است، اینها گویی به بال های جعفر طیار در بهشت هم حسادت کرده اند که به مزارش آتش گشوده اند. این ها دلشان برای دموکراسی تنگ نشده است. اینان چه کار دارند به حقوق بشر؟! این ها حقوق شان را از آل سعود می گیرند و سر شیعیان را از تن جدا می کنند. اینها از دیکتاتوری حاکم در سوریه نیست که رنج برند. ارتش آزاد سوریه در اسارت هوای نفس خویش است. کسی باید بیاید تا این ها را از زندان نفسانی خود رها کند. برای مخالفان مسلح سوری، مخالفت با بشار اسد، بهانه پیش و پا افتاده ای بیش نیست. پر واضح است که مشکل مخالفین سوری، حکومت پسر حافظ اسد در سوریه نیست، محبت نوه فاطمه بنت اسد است! دمشق تنها مرکز سیاسی سوریه نیست. دمشق پایتخت عشق است. در دمشق این بشار اسد نیست که حکومت می کند، دخت علی ست که حاکم دل هاست.
مردم شام این روزها سنگ حب زینب را به سینه می زند. گویی رسم است هر آنکه محب زینب شد با سنگ جوابش را دادند از قدیم. سلفی ها همانند اسلافشان، در این چند روز دنیا پوستین دین را برای خود کرایه کرده اند تا به لطف تحجر و توحش خود، وجهه اسلام را مخدوش کنند. اینها حتی نام پیغمبر نیز برایشان بیگانه است. این ها دقیقا نمی دانند که اصول دین اصولا چند تاست! اینها مسلمین اسلام آمریکایی و مومنین به دین ملک عبدالله و اجیر شده او هستند. اینها مزدورهایی هستند که پشتشان به بشکه های نفتی گرم است. تکفیری ها در «شام» کفگیر کفرشان به ته دیگ دین خورده است. جناب جعفر ابن ابی طالب و حجر ابن عدی، بهای سربازی و جنگیدن در رکاب علی را می پردازند. و الا بسیارند آنها که در حلقه یاران علی ابن ابی طالب نبودند اما در چشم سلفی ها و تکفیری ها و وهابی ها مکانت دارند. سلفی ها نه اینکه قبر «حجر ابن عدی» را، بلکه با دست خود قبر خود را کنده اند. باید قدری صبور بود. ظهر عاشورا با آن همه مصیبت و سختی که بود گذشت و این نیز بگذرد و انتظار ما نیز سر می رسد. راستی شما هم می شنوید؟ ارتش آزادی بخش مدینه در راه است. کم کم دارد صدای پای منتقم می آید. تا «صبح» زمان زیادی باقی نیست. این ها همه نشان آن است که ظهر ظهور نزدیک است.
نظرات تأیید شده: (۳۳)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۳۳) واکنشها :
حامد می گوید:
اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ دلباخته :
قولی که بسته به اضطرار و حضور ماست