روز تدفین شهدای گمنام دانشگاه قم بود، وسط ظهر، همه در آن تکه از بیابان مشغول گرفتن وضو بودند، بچهها برای آنکه وضویشان صحیح باشد، نایلون سوراخ شده پر از آب را به داربستها بسته بودند تا با چکههای نایلون وضو بگیرند. من آن روز عکاس مراسم بودم، کنار داربستهای پر از سربندی که دور مزار کشیده بودند میگشتم و دنبال شکار صحنه بودم. از پشت چشمی دوربین یک لحظه دیدم نایلون آب خیلی اتفاقی کنار سربند «یا اباالفضل العباس» بسته شده و نایلون بهسان مشکی کنار نام عباس میچکید. از صحنه عکس گرفتم و تا انتهای مراسم مشغول عکاسی شدم، شب که داشتم عکسهای مراسم را در لپتاپ میدیدم، تازه متوجه حضور سربند «یافاطمه» در علقه سربندها و غرق مشک نایلونی و پاره بچهها شدم. اصلا تو جای من پشت لپتاپ بودی چه میکردی؟ عکس را میدیدی برای باریدن، مکث میکردی؟ مشک را میدیدی، اشک نمیریختی؟ نام مادر وسط عکس میآمد، آه نمیکشیدی..؟
نظرات تأیید شده: (۵)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۵) واکنشها :
عطر سیب یار می گوید:
این مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت.
التماس دعا
پاسخ دلباخته :
زیبایی اش لطف مادرمان بود..