دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


عید بی قید


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۰۱:۰۰ روز سه شنبه ۰۱ فروردين ۹۱ |


 

عید بی قید

 

آخرین لحظات آخرین شب آخرین روز آخرین هفته آخرین ماه آخرین فصل سال اولین سال دهه نود است. سال نود در سرازیری است و نزدیکی های خط پایان. سالی که هر چه بود و هر چه که شد، باز نشد که واژه «انتظار» را از تمام لغت‌نامه ها خط بزنند. سالی که او –کسی که مثل هیچکس نیست- نیامد. سالی که نکویی را از بهار به ارث نبرد. سالی که غروب را به غریب حواله کرد و سکوت را با شکایت همنشین و سینه را از سکینه خالی کرد. روزگاری که بود، سالی که رفت، دردی که ماند، روزگاری که می آید، جملگی بهانه هایی هستند برای قلم زدن. برای گفتن و گفته شدن. برای در امید قدم زدن. حالا شب آخر سال است. هوا برفی ست. برفی که شب آغاز سال نو می بارد، حرف ندارد! سبزه ها در حال رشد و سبز شدن هستند. شهر در این شبهای پیش از عید، پر است از صدای گام ها وهمهمه های خریداران.

 

در و دیوار خانه ساکت است و سکوت صاحبخانه است. منظورم صدای مهیب بمب دست سازی که کمی آنطرف تر –در میانه کوچه، به دست پسرکی بازیگوش- منفجر شد، نبود. دود آتش‌بازی در هوای شهر پیچیده. چهارشنبه سوری راه خیلی دوری ست تا عید. چهارشنبه سوری یک جشن خیلی صوری ست. «جشن آن است که خوش بجوشد، نه آنکه عمو نوروز بگوید». این دل ها جنسشان از کاغذ نیست که با شعله کبریتی گرم شوند و سوز آتش بردارند. با صدای سه چهار ترقه ی شب چهارشنبه سوزی نمی شود، بار غم قرن را از سینه ها زدود و دل های زمستانی را شاد کرد. با شعله های کوتاهِ آتشِ شبِ آتش بازی نمی توان این سرما را اطفاء کرد. داغ دل ما هر هفت شنبه ها تازه می شود. همین جمعه سوزی ها برای ما بس است. «صدا... صدا... صدا...؛ تنها صداست که می ماند». فروغ این عبارت را، کوچه های پر حادثه ی این سال ها شاهدند. ترقه های پر سر و صدایی که از ابتدایی ترین روزهای ماه اول فصل آخر، تا آخرین چهارشنبه ماه آخر سال، نوید نوروز می دهند مردم را. اما در همین حوالی، بر روی زمین، در کنج حیاط و کناره هر خیابان، صاحب پر ذوقِ باران ِ پر شوق، بی کمترین صدایی این درخت های ماتم زده را از خواب غفلت، به ارمغان بهار بیدار می کند. اما همانگونه که پر رنگ ها هواخواه بیشتری دارند، همیشه پر سر و صدا ها در مرسومات ما، پر طرفدار ترند. امسال میزان آلودگی هوا، کمی بالاتر از حد مجاز بود.

 

بهار، فصل عروسی کبوترهاست. «کبوتر با کبوتر، زاغ با زاغ، کند این قلب ما را رنگ ِ پر داغ». کلاغ ها پُر سر و صداتر از کبوترها هستند، یک هزارم کبوتران اما طرفدار ندارند. کبوتر پُر از زیبایی و پر است از پیچ و خم های طنازانه. تا دلت بخواهد خواهانش زیاد است؛ اما بیچاره کلاغ هایی که زمستانِ فطرت، سرنوشت بال هایشان را سیاه کرده است. من می بینم آن روزی را که هیچ خادمی، کلاغی را از حرمی نراند. خواهد آمد آن روز که کلاغ ها هم جلد حرم شوند. و مردمی که مشت مشت برای زاغ ها گندم بریزند. همه تصور می کنند -از حسن همجواری پرهایشان با سیاهی- کلاغ ها پرنده های روسیاهی هستند. من می دانم چرا سیاهی بال و پر کلاغ ها «رنگِ عشق» نیست؟ چشمان ظاهر نگر، سقفی بالاتر از روسیاهی نمی بینند. «نگاه به قلب سپیدم کسی نکند، هزار دیده در پی بال سیاه من». قاشق دزدی کلاغ ها، از بد طینتی شان نیست؛ هر چه لانه و خانه ات بالاتر باشد، زمین را مالک تری.

 

زمین دارد کم کم گرم می شود این روزها. خدا به داد لایه اُزون برسد. گازهای گلخانه ای بازار گل و گیاه را کساد و کاسه کوزه گلخانه ها را جمع کرده است. این روزها موسم خواستگاری ست. داد از دل عمو نوروز. ننه سرما در شمال به درخواست عمو نوروز جواب رد داد. با یک گل بهار نمی شود اما، بی دسته گل مگر خواستگاری می شود رفت؟ این برف ها، باران اشک های عمو نوروز است که از سرما یخ زده. این برف ها باقی مانده عقده های دل زمستان است. او مأمور است و معذور، لطفن لحاف ننه سرما را پاره نکنید، بی مرگی عمو نوروز، از بی کفنی ست! عید را از پنجره خانه بی قید ها نمی توان به تماشا نشست. نوروز را نمی توان با تعاریف شوم، روی بوم زندگی تصویر و برای نسل بعدی تعریف کرد. عیدی که سفره ها را پر می کند اما دل ها را نه. عیدی که لباس ها را تازه می کند اما نفس ها را نه، عیدی که جیب ها پر می کند اما دست ها را نه، عیدی که جاده ها را پر می کند، اما مقصد را نه. عیدی که با بزم صید صیاد ِ سفره خالی، طعم زیر زبان روزهایش، طعم تلخ اشبیلی می دهد که مفید است برای روزهای کهنسالی؛ هیهات که نوروز و پیروز باشد.

 

سال نو، سالی ست مثل تمام سال های ماضی، نو بودنش هم دست سال های ماضی ست. سال نو که ارزش تبریک گفتن ندارد، سال «او»ست که مبارک است و تبریک گفتنی. من دوازده روز اول فروردین را نوروز نمی دانم. نوروز آن است که بوی کهنگی های دیروز را ندهد و پیروز آن است که فردا تر از امروز باشد. نوروز آن کسی پیروز است، که امروزش به از دیروز است. و الا این بهار، زمستانی ست که از آن ور دیوار افتاده. زمستان بهار مومن است. هر که در بهار بذر گلی کاشته ، گل ببار آورده. اما هر کس در زمستان باد بکارد، در بهار طوفان درو می کند. روزگار می چرخد و می چرخد. درخت ها جوانه خواهند زد و برگ در می آوردند و شکوفه خواهند داد. میوه ها می رسند و چیده می شودند و برگ ها از نهایتی سبزی زرد خواهند شد و از معراج درخت به زمین خواهند افتاد و هبوط خواهند کرد. آنوقت، مرگ از راه خواهد رسید. دیگر آنچه که می ماند اوست. خدا...خدا...خدا؛ تنها خداست که می ماند...

 

در بهشت بی یار بودن، برای خود جهنمی ست. چه رسد به بهار. بهار را بی یار به انتظار نشستن، میوه دل را می پوساند. لذت «سیب» به بخشیدن آن است نه به خوردن آن. حالا تو رفته ای قبل از اقتضای درخت. میوه ها را دریاب، که این دل از دست رفت. وقتی نیستی، دلم مثل «سیر» و «سرکه» می جوشد. در غم نبود تو تا به کی «سماق» باید مکید؟ تا کدام پله انتظار باید از نفس نفس زدن مُرد و غصه خورد. تا به کی باید غریب و غروب را دید و دم بر نیاورد؟ خریدار دلهای خراب و اوراقی، بی تو «سکه» بازارمان از رونق افتاده. کجاست چاره و راه این کسادی؟ باید نذر کرد، آری. اصلا امسال نذر می کنم که من هم دیگ «سمنو» را هم بزنم. تو هم «سبزه» زار دلم را گل همیشه بهار باش. دیدی با یک گل بهار می شود؟

نظرات تأیید شده: (۰)                                   واکنش‌ها : موافقین ۰ مخالفین ۰

متن ادبی

سال نو

تحویل سال

امام زمان

انتظار

دل نوشته

عید نوروز

نظرات  (۰)

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی