از داعیه برتری ات خسته شدم
از اینهمه خوش باوری ات خسته شدم
یـک بـار بـیـا حـرف مـرا گـوش بـده
از رنگ گل روسری ات، خسته شدم
یـک بـار بیـا شعـر مـرا جـار بـزن
از زمزمه آذری ات خسته شدم
زیبایی تو برای من کافی نیست
از چهره همچون پری ات،خسته شدم
در محکمه عشق تو مجرم گشتم
از این همه ناداوری ات خسته شدم
از بس که مرا ز خاطر خود بردی
من نیز ز یاد آوری ات خسته شدم
در قحطی این قافیه ها گم شدم و
از قافیه "آخری ات" خسته شدم
سیّد محمّد رضی زاده
۱۴/۱۱/۱۳۸۸
زهرا می گوید:
شعرهای خودتونه؟ خیلی جالبن
پاسخ دلباخته :
سلام بر شما