یعنی که شود یکبار دیگر...؟
امروز خواب می دیدم نزدیک اربعین است و دارم دوباره از مرز رد می شوم. از مرز رسمی نبود، یک خانمی انگار در آن منطقه بود که لب مرز زائران را رد می کرد. ما نیز با کمک او رد شدیم، چیزی زیادی یادم نیست، موقع رد شدن از [...]
یعنی که شود یکبار دیگر...؟
امروز خواب می دیدم نزدیک اربعین است و دارم دوباره از مرز رد می شوم. از مرز رسمی نبود، یک خانمی انگار در آن منطقه بود که لب مرز زائران را رد می کرد. ما نیز با کمک او رد شدیم، چیزی زیادی یادم نیست، موقع رد شدن از [...]
به دریا رفته می داند، مصیبت های طوفان را...
در دنیای ما شاید هر کسی نتواند به هر کجا که دوست دارد سفر کند، اما حتم دارم به ندرت پیدا می شود کسی که در طول تمام عمرش به سفری دور یا نزدیک، ولو یکبار نرفته باشد. شاید بعضی آدم ها در جواب این سوال که «به فلان شهر رفته ای؟»؛ دو جواب بیشتر قائل نباشند. یا جواب آری می دهند یا خیر. چرا که اصولا آدم یا به یک شهری سفر کرده است یا خیر. اگر از تو هم سوال شود که «آیا کربلا رفته ای؟» [...]
ما در وضعیت قرمز جنگی
توی خوابهای رنگی غلت میزدیم.
می دیدیم که «بنیصدر» را
به زیر کشیده ایم؛
«بازرگان» [...]
از خیابان به سمت خانه می آیم. جوان ها را می بینم که مشغول آتش بازی هستند. انگار شب چهارشنبه سوزیست. به خانه می رسم و با خوشحالی به خواهرم می گویم که استخدام شدم ها! انتظار دارم خوشحال شود اما، هیچ نشانی از خوشحالی در چهره اش دیده نمی شود. دوباره با هیجانی وصف ناشدنی گفتم: در سازمان کار و امور اجتماعی استخدام شدم. اما انگار نه انگار. رنجی در خاطر اش بود که [...]