چه تلخ و تأسف برانگیز است حکایت زندگانیهایی که هر روز، صدای آهنگ و شادی جزء جدایی ناپذیر آنهاست؛ و وقتی همچون صبح امروز که از خواب برمیخیزی تا روز جدیدی را به حول قوه الهی آغاز کنی، از همان خانه جز صدای ناله و شیون نمیشنوی. و بعد از دقایقی شنیدن ناله و ضجه، صدای قرآن از همان سو بگوش میرسد. و فکر کن اهالی آن خانه الیالابد تا صدای قرآن بشنوند، از یادآوری خاطرات روزهای بدشان، چه حس بیزاری در آنها شکل میگیرد.
آه، که چه ظلمی میکنیم به آیههای نور، چه جفایی روا میداریم به آنکه باید انیس زندگی مان باشد. و چه ساده آنچه که باید فرحبخش لحظههامان باشد را منفور میکنیم، چرا که او را همیشه همراه ضجهها و نالهها کرده ایم.
من، بی تو می گوید:
پاسخ دلباخته :
روزگار آزگار...