دیروز عصر، شنبه اولین روز شهریور، دو ساعت مهمان سهیل کریمی - مستند ساز دوست داشتنی – بودم برای مصاحبه. یک ساعت اولش که مصاحبه ای داغ بود در حوزه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در پاکستان و سایر کشورها، که با ریکوردر ضبط شد و در شماره بعدی ماهنامه 57 چاپ می شود ان شاءلله. اما ساعت دوم پر از حرف ها و رازهای مگویی بود که با گوش های خود ضبط کردم و در حافظه گمشده سینه ام خواهد ماند.
دیروز در خیلی از لحظات مصاحبه با سهیل کریمی درباره شیعیان پاکستان، از ذوق چیزهایی که می شنیدم، اشک می خواست در چشمانم حلقه بزند و از گوشه و کناری سرریز شود، اما ملاحظات خبرنگاری مانع می شد. از اینکه پاکستانی ها شهدایشان را با پرچم ایران و عکس های امام و رهبری تشییع و تدفین می کنند. از اینکه خود را بیش از آنکه پاکستانی بدانند، ایرانی می دانند. از اینکه خمینی و خامنه ای را امام و سالار خود می دانند. از اینکه سرعت اینترنت پاراچناری ها بیست کیلوبیت است، اما زندگی مجازی شان را با خامنه ای دات آی آر سر می کنند و پیگیر آخرین بیانات حضرت آقا هستند.
می گفت آن ها از ما ولایی تر و جهادی تر و نسبت به مواضع رهبری حساس ترند. سهیل می گفت شیعیان ولایی پاکستانی از شدت علاقه شان به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، حتی فیلم ها و آثار تولیدی سینمای ما - چه عشق های مثلث و چه آثار جریان روشنفکر - را چنان با ذوق و شوق زیر نویس می کنند، گمان می کنند تمام این ها تولید جمهوری اسلامی و مورد تأیید است.
دو سه روز که از مصاحبه ام گذشته بود که داشتم برای نماز ظهر و عصر می رفتم سمت حسینیه، متوجه شدم کل حسینیه امام حسن مجتبی «علیه السلام» مملو است از دوستان پاکستانی که برای بازدید از لانه جاسوسی آمده اند و حالا قامت بسته اند برای نماز. یک لحظه تمام حرف های مصاحبه دیروزم با سهیل کریمی درباره شیعیان پاکستانی از ذهنم رد شد. نماز که تمام شد، تکبیر را به سبک پاکستانی و بصورت انقلابی گفتند. امام جماعت چند دقیقه ای برایشان سخنرانی کرد و گفت این جا که تشریف آورده اید یک روزی سفارت آمریکایی بوده که در دورانی حتی کسی حق اعتراض به سگ هاشان را نداشت...
از حسینیه که داشتم بیرون می آمدم، یک جوان پاکستانی با احترام سلام کرد و دستش را دراز کرد. سلام کردم و دستش را صمیمانه فشردم. پرسید مگر امام نگفت آمریکا شیطان بزرگ است. گفتم: چرا. گفت: مگر آقا سال پیش نگفت آمریکا شر مطلق است و بسیاری از مشکلات و ناآرامی های منطقه و جهان زیر سر آمریکاست؛ گفتم بله همینطور است. گفت: پس چرا دولت ایران رفت با آمریکایی ها سر میز مذاکره نشست که هم لحن امریکا تحقیر آمیزتر شد و هم تحریم ها بیشتر شد..؟
من بهت زده بودم و او باز هم گفت: دیشب رفته بودیم حرم امام خمینی، نماز را به اقامت سید حسن خمینی خواندیم. بعد از پایان نماز تکبیر که گفتیم، وقتی شعار مردا باد دشمن ولایت فقیه (مرگ بر ضد ولایت فقیه) را سر دادیم، اطرافیان او آمدند گفتند این چه شعاری ست می دهید؟ دیگر تکرار نکنید! جوانک پاکستانی در چشم هایم نگاه کرد و گفت چرا در جمهوری اسلامی باید اینطور باشد؟! او این جمله ها را گفت و من مانده بودم که با چه جمله ای این اتفاقات را توجیه کنم...
نظرات تأیید شده: (۸)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۸) واکنشها :
رز می گوید:
پاسخ دلباخته :
خداکمکمان کند ان شاءلله