دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


دیسکانکت!


| ارسال در «دلانه» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۲۱:۲۴ روز جمعه ۱۵ بهمن ۸۹ |


 

اگر اینجا هستم، دلیلش جهاد در راه آرمان من است، نه هیچ چیز دیگر. نه حب وبغض و نه کسب شهرت هیچ کدام اینها مرا راهی این آبادی نکرده است. هدف مجازی من حقیقی تر از این خواسته های دنیایی پیش پا افتاده است. و الا همین حالا هم می توانم تمام کامنت های این وب را حذف کنم. همین حالا می توانم تمام لینک ها را حذف کنم. همین حالا می توانم تمام نوشته ها را پاک کنم. همین حالا می توانم تمام دوستی ها را disconect کنم. همین حالا می توانم حتی همین تارنما را حذف کنم. اگر بودنم در این محیط، مفید فایده نباشد، همین حالا می توانم دور بودنم در این دنیای مجازی را خط بکشم. و برای همیشه بروم بیرون از این آبادی. من اهل حقیقتم. اگر روزی «حقایق» نزد من مجازی شوند، حقیقتا خواهم رفت از این دنیای مجازی غیر مجاز.

 

✔ مضاف:

 

آنقدر مردش هستم

که اگر بخواهم

پای تک تک ادعاهای بالا

می ایستم!

نظرات تأیید شده: (۵۸)                                   واکنش‌ها : موافقین ۱ مخالفین ۰

مرد

disconect

لجن زار

لجن

دیسکانکت

رفتن

انقطاع

ادعا

مردانگی

فضای مجازی

نظرات  (۵۸)

۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۲:۳۰

رضا می گوید:

سلام سید چی شده اخوی
تو نمیری سید چیز خورت کردن
دو روز تو خوابگاه نبودی از چشم ما دور قاطی کردی
من رو نگاه اه وبلاگم رو حذف کردم دوباره درستش کردم.بی خیال راستی سید خوش معرفت لینک من کو

سید یعنی تو راهیان نمیایی؟یعنی تو حوزه نمایی دیگه؟!!
تهدید رو حال کردی
موفق باشی راستی یه اسفند هم برای خودت دود کن بدجوری چش خوردی
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۲:۳۷

پرواز می گوید:

بسم الله الرحمن الرحیم
چرا برادر ؟
می دانم !
الیس الله بکاف عبده ؟؟
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ؟؟
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۳:۳۱

پرواز می گوید:

برای دلت باز خواندمش
باورت می شود چه آمد

قول دادم البته با ترس و لرز که هر چه آمدم
بفرستم به نشانت
صفحه 305
قران عثمان طاهایت
را بازکن
و این بار
دوباره بخوان
بسم الله الرحمن الرحیم
.
.
.
صدق الله العلی العظیم

۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۸:۱۵

...! می گوید:

خب بکنید !!!!!!
بچه می ترسونید ؟؟؟؟
شما که سر نمیزنی به بقیه لااقل حذف کن !
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۰:۰۳

کلوخ می گوید:

هول شدی دو بار حذف وب و گفتی!!!
معمولن آدم وقتی کاری واسش سخته این طور کُری می خونه!!!!
تو هم خوب می شی! در این عالم وب از این اتفاقا زیاد می افته
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۰:۳۵

فاطمه می گوید:

نه!
چرا آخه؟
کوتاه بیا آقاسید! حیفه ها...
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۰:۳۷

سعادت می گوید:

بایست پای حرفایت...
پس چرا هنوز کامنت ها فعال است؟
پس هنوز آنقدر ها هم مردش نیستی، شاید قرار است بشوی
دل کندن به همین سادگی ها نیست...
ساده نیست اما...
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۱:۳۳

راه برگشت من از تو می گوید:

آنقدر مردش باش و پای تک تک ادعاهای بالا بایست...
و اگر نتوانستی من جایت ایستاده ام...
و آنقدر مردش بودم که حتی نظرات را هم غیر فعال کردم و حتی پیوند ها را...
یاحق!!!
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۲۴

پرواز می گوید:

هو المحبوب
سلام برادرم
می خواهی بروی و
نمی خواهی دیگر جوهر ِ سیاه ِ نوشته هایت
درخت ِ اینترنت ِ جمهوری اسلامی را
آبیاری کند ؟!
می خواهی بروی و دیگر نگویی که می شود در
"هبوط " هم به عروج رسید ؟!
می خواهی رنجیده و دل شکسته بروی و نگویی
"نقدینگی بازار دلم نام ِ توست "؟!
نمی خواهی تلنگر ِ مان بزنی که گاهی چقدر برای پسر ِ نازنین ِ مادر ، گفته ایم
"نسیه ممنوع "؟!
"سه شنبه ها " را دیگر نمی نویسی ؟!
نمی خواهی "حرف ِ قدیم" را جدید بگویی ؟!
نمی خواهی از سر شکر بگویی " خواستن و توانستن " که خواهرانت به داشتن ِ
برادری مثل ِ تو شاکر ، به خود ببالند ؟!
نمی خواهی تا " فکه " ببری آنها را که د ر فـ " ی آن مانده اند ؟!
نمی خواهی ...؟!؟!
می خواهی عبایت را به خود بپیچی و لرزان بنشینی تا خداوند قم اللیل الا قلیلا بگوید
خب مگر نگفته از دیشب به حال
مگر نگفته و تو هم
از همان اول گفتی اش " قالوا بلی "
برخیز و دوباره جمجمه ات را به خدا بسپار
برخیز و نگذار گرگان گرسنه ی یزیدی پیکر ِ حق را مثله کنند
برخیز برادرم اکنون نه هنگامه ی رفتن است
آقا غریب و تنهاست
برای او بمان
برای او بنویس
بنویس
بسم الله الرحمن الرحیم
از مومنین کسانی هستند که بر عهدی که با خدا بستند پایدار مانده اند
بر ایمانت تکیه کن حتی اگر زخم دشنه ی حرفها حتی اگر زخم خنجر ِ حرف های نابخردانه ام - نا بخردانه شان
قلبت را پاره پاره کند
اصلا پاره پاره تر خوشتر
اصلا پاره پاره تر ،محمدتر
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۰۰

ارمینه می گوید:

تا چه تعریفی از مردانگی داشته باشیم!
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۱۱

آبی تر از آسمان می گوید:

چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
چرا ؟
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۱۴

خودم می گوید:

دلم هوای کویر کرده
می خواهم ترکهای قلبم را پیوند دهم به ترکهای بیابان شاید ثمری داد!!!!!
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۴۰

من ازرندانه... می گوید:

کــو مـرد( ٍجنگــــــــ) ؟؟؟
http://peer.blogfa.com/post-81.aspx
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۵۷

یک معلم ساده! می گوید:

1-سلام!
2-چرا؟
3-. . .؟
4-. . .؟
5-گاهی رفتن . . .
آسان تراز ماندن است...
و...
ماندن...
سخت تر از...
رفتن!
6-مهم این است که...
کجا بروی...؟
و چطور...
بروی؟
و کجا بمانی...؟
و چگونه...
بمانی؟
7-رفتن یا ماندن...
مساله این نیست!
8-مهم...
تکلیف است...
9-وتکلیف...
قطب نما!
10-و. . .
.
.
.
خدا کندقطب نما. . .
. . .درست کار کند! ! !
11-و...
من الله التوفیق!
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۱۹:۲۲

فطرس می گوید:

سلام سید
چته؟
رفتی جنوب چه اتفاقی برات افتاده؟
تنها کاری که نمیتونی بکنی اینه که منو دوست نداشته باشی
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۰:۵۴

خانم معلم می گوید:

سلام سید
چی شده ؟
کی اذیتت کرده ؟
برای چی نظرات رو غیر فعال کنی ؟
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۲۱

بنت الهدی می گوید:

یعنی چه اتفاقی می تونه افتاده باشه که شما رو به این ادعا های-دوست نداشتنی- کشونده؟.......
فکر می کنم این نهایت بی انصافیه اگر به یکی از ادعاهاتون عمل کنید...
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۰۸

من ازرندانه... می گوید:

منتظریم مردونگیتوتوماده ی آخر تهدیدت ببینیم!
۱۹ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۲۵

ضحی می گوید:

خب بایست!
۲۰ بهمن ۸۹ ، ۰۰:۳۱

زهیر می گوید:

و همین حالا می توانی همه ی نوشته های این پست را فراموش کنی ...
۲۰ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۴۹

فطرس می گوید:

پس چرا پاک بکردی نظرات را؟
۲۰ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۴۷

دختر آسمانی می گوید:

سلام
فقطـ یک جمله : ازانسانها غمی به دل نگیر زیرا به خود و حقیقتـ خود شک دارند.
یا علی
۲۰ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۱۲

زهره می گوید:

.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت..!
...
..
.
!
مرد باش!
۲۰ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۳

گمنام می گوید:

زهیر راست میگوید
میتوانید تمام نوشته های این پست را فراموش کنید
ایضا تمام اتفاقاتی که بابتاشان تصمیم گرفتین وبتان راحذف کنین....
البت: صلاح کار خویش خسروان دانند
(سه نظر اول خیلی جالب بود!هر وقت قصد رفتن کنی تعداد این نظرات زیاد میشه!تجربه کردم!)
۲۱ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۵۰

راه برگشت من از تو می گوید:

سید همنشینی با من داره اثر می کنه یا اثر اثر یکی دیگست؟؟؟اما ایول...
لااقل طعم رفتن را به بعضی ها چشاندی...
مردی نبود وبلاگ خود را بستن // گر وبلاگ تازه بنویسی مردی...
مثل من
یاحق!!!
۲۱ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۳۴

بنت الهدی می گوید:

استارت عمل به ادعاهاتون پاک کردت لینکاست؟!!!!!
این ادعا های دوست نداشتنی و غم انگیز...
۲۱ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۰۶

میم‌کوچک (تن‌ها) می گوید:

منی که اینجا کامنت می‌گذارم برای این پست خود همه‌ی ادعاهای تو را عملی کردم روزگاری
گفتم که بدانی حرف کی را داری می‌خوانی:
هر زمان که اینجا بودنت (از خودت گرفته تا اطرافیان اینجاییت) برایت شد اصل،
خط بزن خود اینجایت را بی‌تردید!
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۱۳

مهناز می گوید:

سلام بردارد خیلی باحالی می دونی من با وبلاگت توی روزنامه ی خراسان (جیم) آشنا شدم نمی دونم خودت خبر داری یا نه ولی مثل اینکه حسابی کفری شدیا بابا دمت گرم
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۰۶

شاپرک می گوید:

سلام...
قنوت یعنی خود را در دست ها رها کردن و به خدا تقدیم کردن
به روزم و چشم به راه ردپای شما......
التماس دعا
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۹:۳۷

آوا می گوید:

راه دیگری برای مطرح کردن خودت بلد نبودی!؟ حداقل یه پیش صحبتی قبلش میذاشتی که بگی مثلا دلم از فلان جا یا فلان کس پره که این رجزا رو خوندم تا ما حس نکنیم اینا بوی تکبر میده
باشه! الان همه نگرانن که نکنه یه وقت این وبلاگچه ی دنجت از دست نره. الان همه به دست و پات میافتن که نکنه لینکمو برداری سید!؟ نکنه وبتو حذف کنی سید جان!؟
برو مرد حسابی! اگر احساس می کنی منیت بر تو غالب شده تردید نکن و اساعه این خودبینکده رو از ریشه نابود کن اگرنه...
والعاقبة للمتقین

باید در جواب شما چیزی جز سکوت ننوشت.
سکوت...
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۹:۴۲

س.مهدی می گوید:

انقد مرد هستیم که هرچی شده باشه پشتت وایسیم
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۱۱

مانا می گوید:

ثابت کنید مردش هستید...
خیلی مردی می خواد ها...
البته نه مثل بعضی ها که می رن و دوباره پیداشون می شه !
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۲۲:۵۲

نرجس می گوید:

خب که چی؟!
اصولا حذف وب اصلا کار جالبی نیست،
مگه اینکه هک بشه!
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۰۰:۳۳

قاصدک غریب می گوید:

سلام
دفه اوله که اومدم اینجا
نبندین درشو
نمیدونم
شایدم باید...
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۰۲:۰۶

معین می گوید:

سلام
اومدم خوندم
حدیث بالای وبلاگ ات:
امیرالمومنین علی علیه السلام : دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست : در شدت و گرفتارى او ، در غیبت وى و پس از مرگش . / نهج البلاغه
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۰۲:۰۷

یک لیوان انار می گوید:

"مرد" بودن اینطوری است؟
عجب...
پ.ن: (آیکن تاسف)
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۵۵

راه برگشت من از تو می گوید:

باز هم مرد باش و تایید کن تا بگویم برایشان
"سید...
مرد هست...
جوانمرد هم هست...
دین هم دارد...
اما شیرینیش را من چشیده ام...
و اخلاقش توی دستم...
خوب رجز می خواند و خالی نمی کند گودال قتلگاه را مگر برای تسلای دل عمه اش زینب...
عسل است اما چقدر تلخ می شود گاهی...
و آخرش حرف آخر را می زنم...
سید چه برود و چه بماند قدمهایش خاک چشم ماست
سید چه ببرد و چه ببازد میدان را خالی نمی کند...
هدفش بودن است...
...
..
.
خلاصه فکر کنم واژه حرف آخر زائد است
مثل همین لینک...
آخر حرفها تمام نمی شود
مثل یادها...
...
..
.
"
یاحق!!!
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۵۹

کاغذ و قلم می گوید:

حالا چرا اینقدر عصبانی؟
صلوات بفرستید
این نیز بگذرد
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۱۳

پرواز می گوید:

الله نور السموات و الارض
می بازند همیشه
قافیه را
آنان که رمز بودن ِ نگاه ِ تو را و
سرودن ِ دل ِ تو را
نمی دانند
و مهم نیست

"او" بپذیرد
دیگر نپذیرفتن دیگران مهم نیست
ومهم نیست رد ِ دیگران ...
"او" بپذیرد
فشردن کلیدهای کیبوردت را .
این گونه در هر کلید واژه ای زائر ِ نگاه او هستی
پس زیارتت قبول ، برادرم

۲۳ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۰۹

زهیر می گوید:

چشم انتظار ماندن از انتظار دور است
آنان که جان سپردند مردان انتظارند
آنان که بی تو سوزند، سوزند عالمی را
ای وای اگر بدین سوز ، آهی ز دل برآید ...
.
ولایتعهدی حضرت باران ام (روحی فداک) مبارکــــــــ ... ـــــــــ ...
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۱۱

زهیر می گوید:

کجایی سید ...؟
ولایتعهدی حضرت باران ...
دعایم کن مومن ...
۲۳ بهمن ۸۹ ، ۲۳:۴۸

طیبه السادات می گوید:

آمدم
نیامدید..
این جا چ خبر است؟!!!
..
ی
ا
ع ل ی
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۰۱:۲۷

دانوش می گوید:

آقا سید
واقعا شوکه شدم.......
من مثل شما بلد نیستم و نمیتونم که حرفم رو مثل شما به رشته تحریر در بیارم اما ساده میگم :
ان مع العسر یسرا
فان
مع العسر یسرا.......
نمیدونم واستون دقیقا چی پیش اومده که میخواین این پنجره ای که رو به خدا بود رو ببندید
درکتون کار سختیه...
امیدوارم بهترین انتخاب رو بکنین
آقا سید استوار باشین............
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۰۳:۳۹

حمید می گوید:

نهم ربیع الاول
سالروز آغاز امامت حضرت مهدی مبارک باد
اللهم عجل لولیک الفرج
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۵۳

میگویند حسین می گوید:

سلام علی یوم ولدت ویوم یموت ویوم یبعث حیا
وسلام علیک یوم ...
هر روز که نزدیکتر میشوی دلنوشته هایت،آتش شوق درونت را بیشتر بروز میدهد و دلپارگی هایت سرختر و سرختر ، به اینجا که رسیدی خصوصیهایت با خدا را دیگر نامحرمان نمیتوانند بخوانند و بدانند...
و بعد از این بر سردر نهانخانه ات باید نوشت:
((فاخلع نعلیک؛ انک با الواد المقدس طوی))
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۵۵

آلوچه می گوید:

نمی دونم چرا
ولی حتمن دلیلی داره............
من از طرف خودم میگم
من وبلاگتونو با کلی ذوق و شوق می خوندم
از نوشته هاتون خوشم میومد
احساس می کردم
واقعا خودتون و از ته قلبتون می نویسید
بازم می گم
نمی دونم چرا می خواید این کا رو بکنید
ولی................
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۲۸

رها می گوید:

واه واه بلا به دور فکر کنم ویروسه جدیده مثل خوره خیلی از بچه نتیا رو گرفته
آدم میترسونی ؟
فکر میکنی این کار مردونگیه ؟
تو داری صورت مسئله رو پاک میکنی ؟
اصلا شاید تقصیر کامنتای خصوصی باشه ؟
به من چه ؟
شاید منم روزی زیر همه چیز زدم
همه را پاک کردم و بعد خودم را
آن روز یعنی من
مرد نبودم
ولی کاری را کن که بزرگ است یعنی با سختی همراه است ولی باعث قوی شدن ارادت میشه
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۲۲

خانم معلم می گوید:

سلام
روز آغاز امامت آقا و مولایمانبر شما که از سلاله ی ایشانی مبارک باد ...
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۵۸

محفل عشاق می گوید:

کاش می شد منم می تونستم همه چیز رو حذف کنم
تعلقاتم...
دنیایم...
آرزوهایم ...
روزگارم...
هوسهایم ...
اون وقت فقط خودم میموندم و فقط خودش!
اما من مردش نیستم
نمی تونم!
۲۴ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۲۴

دختر آسمانی می گوید:

بوی گلها عالمی رو مست و حیران می کندـ
دیدن مهدی (عج) هزاران درد را درمان می کندـ
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کندـ
آغاز ولایت و تاجگذاری امام زمان (عج) بر شما مبارکبادـ
۲۵ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۵۷

آبی می گوید:

پس چرا هنوز هستید؟
ثابت کنید مرد هستید.
اگر نکنید متاسفم برای ادعاهایتان.
۲۵ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۰۰

بنت الهدی می گوید:

واقعا متاسفم براتون بابت افرادی که باهاشون در ارتباطید!!!!
چقدر بی معرفتند...
گویا دلتنگ خودتان که نه دلتنگ دلپارگی هایتان نمی شوند...
به قول زهره:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت...
۲۶ بهمن ۸۹ ، ۰۹:۳۶

محمد می گوید:

نازم ان آموزگاری را که در یک نصف روز ... دانش آموزان عالم را همه دانا کند ... لبتدا قانون آزادی نویسد بر زمین ... بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند ... یا حق
۲۶ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۴۰

آهسته عاشق می شوم می گوید:


راستس دوست داشتی و خواستی مهمون قاصدکهای خبررسون شو...
۲۸ بهمن ۸۹ ، ۰۰:۳۰

راه برگشت می گوید:

کلام آخر را من می گویم:
مرد بودن یا مرد نبودن سید مساله این نیست...
شما مردانگی کنید و پشت سربازان امام را خالی نکنید...
مرد بودن من یا نبودن من... مساله این است.
برای سید هم تاسف نخورید
سید دارد رسالتش را انجام می دهد...
حال هر چه می خواهند بگویند و هرچه می خواهند بخورند تاسف...
بسیجی تا آخرش هست...
حتی اگر مثل ما کارت فعالش را هنوز نداده باشند...
"مردی نبود خامنه ای آزردن... گر عاشق او شدی بگویند مردی..."
۲۸ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۰۴

دختر آسمانی می گوید:

سلام ...
التماس دعا و خدانگهدار
۳۰ بهمن ۸۹ ، ۱۴:۱۱

پرواز می گوید:

یک طایفه نوع ناســزا شان
کوفی است
وان هلهله ها ، تُن صداشان
کوفی است
...!
به دل نگیــر اگـــــر می رقصند
یک عـده شناسنامه هاشان
کوفی است . . . !
۱۲ اسفند ۸۹ ، ۰۱:۴۳

پرواز می گوید:

سنگر بکن ای برادر ،
امروز هم روز جنگ است
امروز اما قلم ها ،
سر نیزه تفنگ است
امروز میدان ِمعنا ،
خود عرصه ی کارزار است
هر واژه یک گلوله ،
هر جمله یک تفنگ است

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی