گرسنه بود اما
به دیدار پدر مشتاق تر بود
آخر چه می شد کرد؛
نوبت «شام» بود دیگر
وقتش رسیده بود «تبق» بیاورند! [...]
گرسنه بود اما
به دیدار پدر مشتاق تر بود
آخر چه می شد کرد؛
نوبت «شام» بود دیگر
وقتش رسیده بود «تبق» بیاورند! [...]
خنجر را که برداشت
دستش می لرزید،
درست مثل آن روز
برای کوفیان
کربلا نقشه گنج است
و برای عمر سعد
حکم ملک ری است،
سر حسین. ما [...]
در علقمه پایین افتاد،
دستی که در غدیر
بالا رفت! [...]
گاهی در زندگی
وقتی متوجه می شوی
که از تمام تسبیح
یک رشته نخ مانده
توی دستت! [...]
از همان اول معلوم بود،
که تو اهل «تعجیل» نیستی؛
وقتی «عجله کار شیطان است»! [...]
گفت: دورت بگردم
گفتم: گشتم نبود
نگرد، نیست! [...]
ما
تا روزی که بال داریم،
از آسمان نمی نالیم! [...]
عشق من ماضی بود
وصل تو مضارع
دریغا که من
حال استمراری می خواستم [...]
نیزه ها که باشند
شیرخواره هم
سرفراز می شود [...]
قاصدک را
فوت هم که کنی
پرپر می شود
چه رسد به سیلی [...]
رأس خیمه حسین
فرق سر عباس است؛
«عمود» را پایین بیاور!
شام غریبان شروع شد
غرور پسر
پهلوی مادر
فرق پدر
رأس پسر
دست برادر [...]
انگشت که هیچ!
دوست داشتنی که باشی،
سر و دست می شکنند،
برای انگشترت! [...]
خودم را
می زنم به آن راه،
افسوس..
به «تو» ختم می شوند،
انتهای تمام راه ها
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد،
بردارم
و به سمتی بروم [...]
می آیی
و می روی بی صدا
غافل از رد پایت [...]
جوانه می زنی و
شکوفه می دهی و
گرم می شوی و
گرم می کنی و
رنگ و بوی عشق می گیری و [...]
چرا فرار
چرا چتر؟
تنها آدم های آهنی
در باران زنگ می زنند! [...]
خدایا!
رها کن مؤمنان را،
خودم چوپانانه
نازت را می خرم. [...]