صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
نفهمیده بودم آخرین بار است
خواستم دورش بگردم
گشتم
نبود...
می گذرد
چه تلخ و چه شیرین
چه سخت و چه آسان
چه دلچسب و چه جانکاه
همیشه
گذشته ها گذشته!
و دست فرشچیان طرح می زند آن را
همه گویند
بهشت زیر پای شماست
مادر
پایین پای تو [...]
همین که خدا هست، کافی ست...
خود را خط باید زد
تا هر آنچه هست خدا باشد
«خود»ی که به درد «خدا» نخورد
بی خود است! [...]
Type the title here
همه رفتند
و تنها «ما» ماندیم
همه رفتند
و ما «تنها» ماندیم [...]
این خانواده محتشمش فرق می کند..
حسین
غزل عاشقانه فاطمه بود
به عاشورا که رسید
هفتادو دو «قطعه» شد [...]