کودکی را دیدم ماه را بو می کرد

 

 

.: برای مشاهده و دریافت این دل‌عکس روی ادامه مطلب کلیک کنید :.

 

شمعدانی های حیاط

 

 

.: برای مشاهده و دریافت این دل‌عکس روی ادامه مطلب کلیک کنید :.

 

شروع فعالیت دل آباد بعد از وقفه ای کوتاه

بعد از بیست و چند روز مسافرت به روستای پدری‌ام «زاویه سادات» خلخال و گشت و گذار در سرزمین‌های پدری، دوباره به خانه‌مان در تالش برگشتم. در این مدت و در همه این روزها حرف‌ها و توئیت‌ها و یادداشت‌ها و دلنوشته‌ها در موضوعات مختلفی برای گفتن و نوشتن وجود داشت، اما به دلیل عدم امکان اتصال مناسب به اینترنت این امکان فراهم نشد. حال با پایان این وقفه و بهره‌مندی مجدد از اتصال به شبکه نت ان‌شاءلله دوباره به حول قوه الهی و به مدد نگاه پر مهر شما فعالیت پایگاه دل‌آباد از سر گرفته

«کبوتر»هایی که «کبودتر» شدند

وقتی «بنی آدم» در کوچه «بنی هاشم»، اعضای یک پیکر نبود!

توی گرماگرم خرداد بود که گرفتمشان. مثل خودشان از خوشحالی بال در آورده بودم. دیگر به آرزویی که از کودکی ها توی دلم مانده بود رسیده بودم. هوای ظهرگاهی قم مثل همیشه بی نهایت گرم بود. بی امان سر و صدا می کردند و یک لحظه آرام نداشتند. مدام تقلایشان را می دیدم، بی قراری شان حد و مرز نمی شناخت. به حرم که رسیدم، از توی کیسه در آوردم و گذاشتمشان روی سنگفرش های [...]